رضای مامان و بابا

بدون عنوان

سلام پسرم  گل خوفی مامانی من و عموکوچولوت ابوالفضل اومدیم خونه دایی ابوافضل تا ریاضی یاد عمو بده تواینقدر شیطونی میکنی جات گذاشتم پیش مامان فاطمت.توکلمه های زیرواینجورمیگی. بابا جون=بابادو مامان=مامانی آب=آب بته نان=نون بته پلو=الو انار=انه توپ=تو بستنی=ببچی شکلات=تیکیتیکا عموابوالفضل=اللو بابا امید=امد یا بابایی  نرگس=ننس الان1سال و8ماهته.26آبانه و18اسفند به امید خدا2سالت میشه دیگه وقت ندارم دوست دارم عمر مامان فعلا بای.
26 آبان 1392

دلبرزندگی من امیرعلی بابا و مامان خیلی دوست داریم

پسرک مامان  سلام  خیلی دیر به دیر میام سراغت گفتم که کامپیوترنداریم چطور بشه سالیی ماهی سکندری میایم خونه دایی ابولفضل خدا خیرش بده کامیش میده  ازش استفاده کنیم بگذریم الان یک سال و ٣ماهته خیلی پسرک بدی هستی همه رو آسی کردی.فقط میخوام بگم خییییییییییییییییییییییییییییییلی دوست دارم خب دیگه باید برم داری صدام میزنی.عشق منی
12 خرداد 1392